بوسه
شاخهی بیدی خشک
آرام به آب یخزده فرو غلتید.
پرندهای شاخه را به زمینی نرم کشید.
شاخه بر چهره پرنده بوسه داد.
عشق بر جان پرنده جاودانه شد.
زمزمه در دل ریگهای رود پیچید.
یخ شکست، رود رفتن آغازید.
آب، زلالی آسمان به خود گرفت.
نوای عشق به باد رسید.
باد، چهرهی درخت را نوازش کرد.
شاخه بر خاک ریشه دواند و جوانه زد.
پرنده بر شاخسار بید لانهای ساخت.
بوسهای، زمستان را به پایان برد. بهار آمد
جنگل، سرشار از بوسه، بهار را پذیرا شد.
۱۰ خرداد ۱۴۰۰
تهران
آیرج کیپور
بدون دیدگاه