شعر
من به دنبال آن جوانی میگردم
برای عکسی که از همکلاسیهای دانشگاهیم به یادگار مانده است: من به دنبال آن جوانی میگردم، که بر بافتهای از ترمه هزارتوی شور آرمانی، به راه مهگرفتهای پا نهاد بیانتها از همه سوی....
ادامه مطلب...خیال تو هنوز
خیال تو هنوز، پریشان میکند دلم من بستهی دو زلف کج و چشم نرگسم گفتند: زمان، حلال مشکلات تو است من هر چه میکشم، ز دست زمان است که میکشم در آینه، اگرچه پیر...
ادامه مطلب...لذت آزاد بودن
لذت آزاد بودن را از خرامان گذشتن کبک احساس میکنی و اندوه در قفس بودن را از چشمهای نگران آهو؟ ۸ اسفند ۱۳۹۶ گردنهی سفیدچاه به دیباج آیرج کیپور
ادامه مطلب...زندگی
از سکوت چنان میترسم که نفیر تازیانه برای من سدای زندگی است ۱۸ دیماه ۱۳۸۸ آیرج کیپور
ادامه مطلب...کوزه
من کوزهگرم بارها شکستهاند کوزهام و هنوز، کوزه میسازم. خسته نکن پتک و دست و کمرت را ایران من، سرزمین آفتاب است و خاکهای کوزهگری. من کوزهگرم، او کوزهگر است، ما کوزهگریم. کار ما...
ادامه مطلب...من عادتم شده است
من عادتم شده است با نیش خنجری بر قلب، زندگی کنم. من عادتم شده است، از دوریها ننالم و لبخند بزنم. من عادتم شده است، ببینم و بگویم ندیدم، نمیبینم. بدانم و بگویم، نمیدانم....
ادامه مطلب...سیاهچاله
۱) سیاه چالهای است که فرو میکشد هر بامداد ستارههای امید مرا. و من دو باره تمام شب ستارههای دیگری میسازم به آرزوی آن که سیاهچالهای نباشد به روزگاری که زندهام. ۲) در دشت...
ادامه مطلب...ریشه
شاخهای حسن یوسف در لیوانی بلورین ریشه زد. ریشهای سپید که جان خورشید را نوشیده بود. حسن یوسف را در خاک کاشتم. روئید و قد کشید. برگهای مخملی، رنگهای سبز ارغوانی در ستایشش منظومهای...
ادامه مطلب...بوسه
شاخهی بیدی خشک آرام به آب یخزده فرو غلتید. پرندهای شاخه را به زمینی نرم کشید. شاخه بر چهره پرنده بوسه داد. عشق بر جان پرنده جاودانه شد. زمزمه در دل ریگهای رود پیچید....
ادامه مطلب...موج
موج تا خستگی از تن وا کرد خودشو تو دلِ شنها جا کرد، رفت در گوشهای آرام گرفت از لب نور، دمی کام گرفت، چشمونش بسته شد و رفت به خواب ...
ادامه مطلب...خزان در بهار
دیده ام بارها و بارها از پس هر زمستان ، بهاری است. در سرزمین من چرا، خزان به بهار میزند، در گاه شکفتن شکوفهها؟ ٨ فروردین ١۴٠١ آیرج کیپور
ادامه مطلب...رنگ
صبحگاهان، شسته دست و صورت، پارک گذرنده نسیم فوت میکند از چهره زمین، برف. ساری و گنجشکی، عبور میکند از لابلای پر، باد. کلاغی تکگرد، در میان گنجشگان و سارها اعلام...
ادامه مطلب...نارون
ایستاده بر بلندای باغ، نارونی سبز. درخت چنار و برگ های زرد. بادی سرد از دروازه های شهر گذشته است. نارون ولی هنوز ، باور نمی کند، خزان در راه است. 19 مهر...
ادامه مطلب...آواز
چرخریسک جنگل گلستان اگر به آمازون هم برود باز هم به زبان خودش میخواند کلاغ هم. باور نمیکنم غراب در آن سوی اقیانوس آرام عقاب میشود! پرنده به زبان خودش آواز میخواند. این شنوندههایند...
ادامه مطلب...