ماسک

از پل هوایی خیابان الهام (ناصر حجازی) بالا می‌روم، یک آقای میانه‌سال جلویم ایستاده است، ماسک سفیدی به چهره دارد و به‌چشم، آرام می‌آید.

میانه پل می‌ایستد و از بالا به خودروهای در گذر نگاهی می‌اندازد، سیگاری از جیب در می‌آورد و ماسکش را از بالای بینی تا زیر چانه پایین می‌کشد و با گیراندن سیگار، پک جانانه‌ای به آن می‌زند. هنگام بیرون دادن دود سرفه‌اش می‌گیرد، با آخ بلندی تفش را از بالای پل به روی خودروها پرتاب می‌کند.

راه می‌افتد و هنگام سرازیر شدن، تفی روی پله برقی پل  به یادگار می‌گذارد و زمانی که به پایین پل رسید، آخ بلند دیگری می‌کند و تف کشدارش را به روی پیاده رو می‌اندازد و با کف دستش چند تا تک سرفه را خاموش می‌کند و با کشیدن کف دست، دهانش را پاک می‌کند.

از نیمه خیابان، جلوی بازار تره بار رد می شود، ته سیگارش را به جوی بی آب می اندازد و به سوی سبزی فروشی که بسته های سبزی را روی چرخ دستی چیده است می‌رود و بسته‌های سبزی را از این سوی به آن سوی می‌اندازد و ۴ دسته سبزی خوردن می‌خرد و به درون بازار سرپوشیده می‌رود تا میوه‌ها را دست چین کند.

جلوی یکی از غرفه‌ها می‌ایستد، با نگاه معناداری من را برانداز می‌کند. ماسکش را تا روی بینی بالا می‌کشد و قاطی چند نفری می‌شود که جلوی یک جعبه گوجه فرنگی خم شده و گوجه‌های سالم را از زیر دست هم‌دیگر می‌قاپند.

فروشنده ماسک به چهره دارد و از کثیفی دست‌کش یک بار مصرفش روشن است از صبح آن را در نیاورده است. کیسه‌های نایلونی را تند و تند وزن می‌کند، کارت بانکی را می گیرد و هم‌راه کاغذ خرید بر می‌گرداند و در این میان با زرنگی چایش را هورت می‌کشد.

زنی که خستگی از چهره‌اش می‌بارید به بغل دستی اش نالید: « ما مجبوریم بریم اداره. نریم اخراجمون می‌کنند. این ارباب رجوع هم که هر چی می‌گیم عقب‌تر واستین گوش نمی‌کنن.  گفتم سر راه بیام بازار میوه بخرم که بچه‌ها اگه کرونا گرفتن بدنشون ضعیف نباشه.»

جلوی غرفه سبزی فروشی که سبزی‌ها را کیلوئی می‌فروشد، چند نفر کنار هم در صف ایستاده اند و برای کشتن زمان، به گفته یک نفر که در باره واکسن کرونا داد سخن می‌دهد گوش می‌کنند:

« واکسن کرونا تولید شده ولی ایران تحریمه نمی‌ذارن به ما برسه…»

۱۵ تیر ۱۳۹۹
تهران
آیرج کی‌پور

بدون دیدگاه

دیدگاه شما (لطفاً از Internet Explorer استفاده نکنید):

(اطلاعات شما نزد سایت محفوظ خواهد ماند)





*