گذری از و نگاهی به «دبی»
از زمان سازمانیابی نخستین دولت در تاریخ انسان تا زمان پیروزی مسلمانان بر لشگریان دولت ساسانی، باریکه سرزمینهای جنوبی دریای پارس (خلیج فارس) بخشی از کشوری بود که پایتخت آن در فلات ایران یا کناره آن نهاده شده بود.
مردمان این سرزمین، ماهیگیران و مرواریدیابانی بودند که از سرزمینهای شمالی شاخابه به ویژه سرزمین هرمزگان کنونی به این جا میآمدند و چون از دستبرد دزدان دریایی و یورش غاراتگران خشکی در امان بودند، جای در امانی برای زیستن و رفت و آمد کشتیها بنا کردند.
از ابتدای تاریخ هجری خورشیدی تا نزدیک ۳۰۰ سال پیش که برتری جویان اروپایی این سرزمین را شتابان به بند خویش در آوردند، هنوز سرزمین جنوبی دریای پارس چندان برو و بیایی نداشت و بیشتر جایی برای سودای مروارید و خرید و فروش کالاهای ترابردی بود.
عکس از موزه دبی |
پس از جنگ جهانی دوم و روشن شدن جایگاه نفت در جهان دگرگون شونده، این سرزمین در نقشه جهان پررنگ شد. نفت هر چند از این سرزمین بیرون کشیده شد و این خود میتوانست بهانه ای برای ساخت شهرهای نوین باشد ولی دبی، زمانی جایگاهی ویژه یافت که اندیشه نئولیبرالیستی و ایده دهکده جهانی سرمایه داری در جهان غرب برتری یافت. از یک سمت، سوسیالیسم نوع شوروی بر کنترل دولت در آماجگیری اقتصاد جهانی پای میفشرد و پیروانی داشت و از سوی دیگر، سرمایهداری باختربا انبوه شدن دارائی، نیاز به گردش آزاد پول و فراوری و فروش کالا داشت. دولت های سرمایهداری برای پایائی سوداگری جهانی به سازماندهی ارتشهای نوین و پیمانهای گروهی روی آوردند.
اندیشه پردازان اقتصاد نئولیبرالیستی به این دستآورد رسیدند که با پدید آوردن هستههایی در جایجای زمین، میتوان سوداگری پس از جنگ جهانی را پر پیمانه کرد. ارتشی جهانی با نام « ناتو» ( پیمان اتلانتیک شمالی) ساخته شد و بانک جهانی به کنترل گردش مالی همه کشورهای زیر برتری اقتصاد سرمایه داری پرداخت. هستههایی بومی نیز برای شالودهبندی بانکهای زنجیره ای و بالابردن توان مالی لایههای اجتماعی برخوردار از دارائی شمارش نشونده که بتوانند با توان مالی خود سیاست بومی را به سود سیاست جهانی دگرگون کنند و پایائی گردش کالا و پایداری سوداکدهها را نگهبان باشند، ساخته شد.
ایران، کره جنوبی، تایوان و اندونزی در بزرگ سرزمین آسیا کشورهایی بودند که میبایست رشد غول آسا کرده و خود به توانمندی مالی و صنعتی نوینی فرا برویند. اندونزی و ایران خیلی زود از این چرخه بیرون افتادند و جای خود را به دیگر کشورهایی مانند مالزی و سنگاپور دادند.
سرمایه داری جهانی به دنبال جایی در خاورمیانه میگشت که دولت نیرومند نداشته باشد، گستره خاکش کم باشد و هر آن اراده شد، رهبرانش را بتوان جابهجا کند، ولی دولتی ناوابسته شناخته شوند تا بتوانند در سازمان ملتها (سازمان ملل) عضو دارای رای شوند. این جا بود که از نزدیک ۴۰ سال پیش، سرزمینهای جنوبی دریای پارس در برنامه پیشرفت اقتصاد نئولیبرالیستی سرمایه داری جهانی قرار گرفتند.
ابتدا بحرین با جدا کردنش از ایران جای مناسبی به دید میآمد ولی پس از آن، کناره خلوت و کم باشنده جنوب دریای پارس در نقشه رشد، برجسته شد.
عکس از موزه دبی |
برتری جویان دولت انگلستان این سرزمین را به چند شیخ سپرد و با ساخت فدراسیونی از این شیخ نشینهای کوچک، دولت امیرنشینهای هم پیمان را با نام ( امارات متحده عربی) سازمان دهی کرد. ناگهان زیر سایه نفت و سوداگری جهانی، ابرشهرهائی با بهرهگیری از آخرین دستآوردهای روز در نقشه جهان پدیدار شدند و بازار ترابرد کالا و جابهجایی سرمایه را به عهده گرفتند.
ایران با همه تاریخش، در این دوندگی به سوی سامانیابی نوین، از نفس افتاده در گوشه ماند و تنها به مشتری شدن و خرید از این امارتها تن داد. امارات متحده عربی برای سرمایه داران نوکیسه ایرانی، بهشتی برای سودای کالا و پولشویی و فرار مالیاتی شد.
سوداگری جهانی برای بهرهگیری از تواناییهای کشورها به سود سرمایه داران نوین برنامه ریزی میکند، ولی همراه خود چهره زمین و نوع اندیشه انسان کنونی را نیز دگرگون میسازد. گردش مالی نیاز به همگرایی بین کشورها و رواداری و پذیرش تمدنها و فرهنگهای دیگر داشت. هر کشوری که نتوانست این نیاز را برآورده کند از کاروان تمدن نوین نئولیبرالیستی پیادهاش کردند.
دبی و قطر و شارجه و دیگر امیرنشینها، سرزمینهایی بودند که تاکنون سرراست به دست بانک جهانی راهبرد شده اند. اندیشه دهکده جهانی ( تمدنی که این اقتصاد نئولیبرالیستی نوید آن را میدهد) به روشنی در دبی دیده میشود. پول داری ؟ پس میتوانی سودا کنی، در بهترین هتلها زندگی کنی، هر اندیشه ای داری میتوانی داشته باشی و هر گونه لباسی دوست داری میتوانی بپوشی. سرمستی و گردش و آزادی از آن تو است اگر پول داشته باشی.
اگر پول نداری، بسیار خوب. ویترینهای پرنور، ساختمانهای بلندی که تا ابر کشیده میشوند، خیابانهای پهن و متروهای با فنآوری نوین و هزاران جای شگفت آور بنا شده اند. تماشای همه آنها رایگان است ولی راه بهرهمند شدن از آنها داشتن پول است. این که این پول از کجا به دست آمده است ارزش نیست. ارزش این است که در دست تو است و میتوانی هزینه کنی.
دبی را بدون شگفت زده شدن نمیتوان نگریست. زنان بومی با روبنده و لباس سیاه، مردان بومی با پیراهن و دامن بلند و دم پایی، در کنار چینیها و کرهایها و هندیها و پاکستانیها و ایرانیها و روسها وترکیهایها و مردمانی از آسیای میانه، هر یک با لباسی که دوست دارند و میپسندند. بدون نگاه « من بهتر از تو هستم» همه در کنار هم به خرید میپردازند. خرید و پول هزینه کردن، فرهنگ همافزای همه مردمی است که از سرتاسر جهان به دبی میآیند.
مترو دبی |
با پذیرش سروری بیچون و چرای لویتان ناپیدای هوشمند، میتوان کارگر این چرخ پرشتاب شد و گذران زندگی کرد. انسانهایی کم شمار اربابند و پرشماران گوش به فرمانان بیحقوق این اربابان. هرگونه نافرمانی، بیرون انداختن گردنکش را از این شهر به دنبال خواهد داشت. همه اینها با سازمان دهی و آراستگی در اداره شهر، دبی را جایی برای دیدن و اندیشیدن در باره نقشه راه سرمایهداری جهانی که با اندیشه اقتصاد نئولیبرالیستی و بانک جهانی راهبرد میشود، در آورده است.
آینده دبی: با آمدن رئیس جمهور کنونی ایالتهای همپیمان آمریکا ( ایالات متحده آمریکا) ناگهان جهان سرمایهداری کرخ و مات شده است. از دل آمریکایِ رهبر سیاست نئولیبرالیستی و دارای بزرگترین و نیرومندترین ارتش جهان، ناگهان دونالدترامپی به رهبری برگزیده شد که این سامان ساخته شده در برابر جهان سوسیالیستی را بهم ریخت. این رخداد نو را چهگونه باید دید و چه سان و از کدام دریچه پی به نقشه راه آینده برد.
در پیش چشمِ همین دوده، «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» از همان نقطههای جوش استعمار روس فروپاشید. به نقشه سرزمین امپراتوری روسیه تا پیش از انقلاب بزرگ اکتبر ۱۹۱۷ نگاهی بیندازیم. تا جنگ جهانی نخست، امپراتوری روسی سرزمینهای پیرامون خود را که تمدنی کهن داشتند، ولی در همآورد صنعتی شدن دنیای نو، واپس مانده بودند، به خود پیوند زد. بخشهایی از سرزمین قفقاز را نیز در جنگی کوچک و با نیرویی اندک با شکست دادن ایرانیان به دست آورد و سرزمینی گسترده با فرهنگها و زبانهای گوناگون به زیر فرمان خود درآورد.
در سده بیستم، شکست از ژاپن نو آمده و سپس شکست در نخستین جنگ جهانی، زانوان این برتری جوی جهش یابنده را سست کرد و با شورش درونی مردمانی که خام پادشاهی را برای پیشرفت و دگرگونی به سوی آینده ای بهتر تنگ میدیدند، پادشاهی در روسیه به تاریخ پیوست و حکومتی نوین جانشین آن شد.
با سازمانیابی دولتی نیرومند زیر نام « اتحاد جمهوریهای شورائی سوسیالیستی» دولتی زاده شد که بر مبنای اقتصاد دولتی و نادیده گرفتن بسیاری از حقوق طبیعی انسانها و از این میان مالکیت خصوصی بنیادین و نهادهای مردمی غیردولتی، تلاش کرد عدالت اجتماعی را بنیادین کند. این دولت نو با نگهداشت سرزمینهایی که پادشاهان روس به چنگ آورده بودند، سازمان دهی شد.
سالیان سال آئینهائی که نشان از گرایش به سوی برآوردن خواستههای لایههای زیرین جامعه داشت شیوه ای برتر بود. این کشور نوساخت با سازماندهی جمهوریهای بومی، خودمختار و …پایدار ماند و خوش درخشید. دست آوردهای بزرگ کشور شوراها را به ویژه برای برآوردن نیازهای نخستین، کاهش بهره کشی از انسان و رشد دانش همگانی نمیتوان نادیده گرفت. ولی سرانجام برآیند دگرگونیهای تاریخی به سویی چرخید که کشور جمهوریهای شورائی همپیمان، از همان جائی شکست که استعمار روس بندش زده بود. کشور شوراها فروپاشید و کشورهای نوینی سپرده به دست توفان چپاول مافیای نوبرآمده، زاده شدند.
با از بین رفتن کشور شوراها، اقتصادی که زیر نگاه و راهبرد همه سویه دولت باشد بیشتر به بررسی و ارزیابی کشیده شد و اندیشهای که سالها در کشورهای دیگر گسترش یافته بود، برتری یافت. آن چه که به آن نئولیبرالیسم میگویند، میدان دار یگانه اقتصاد جهانی شد.
نئولیبرالیسم بنا به ویژگی سرمایه، با شتاب به سوی هر چه بیشتر جهانی کردن مشی خود گام زد. مرزهای خاکی و دولتهای بومیکه یک زمانی، سپندی دگر ناپذیر شمرده میشدند، خطها و نامهایی ناکارآمد در نقشه جهان شدند. جهانی شدن و گرد آوردن مردمان در یک دهکده، دگرگونی ژرفی پدیدار کرد. مردمان قارهها را به هم پیوند داد و سرمایه و کالا آزادانه به هر سوی سرازیر شدند. میلیادرها پر زرتر و بازه رویه زندگی آنان با بیشینه مردم بیشتر شد. در این میان، رویه زندگی توده مردم نیز دگرگون شد و دانش همگانی و برخورداری از دستآوردهای نوین فنآوری، افزایشی چندین برابری یافت. جهان دگرگون شد ولی این خیزش برای نهائی کردن شیوه بهرهکشی نوین، با چپاول طبیعت رخداد و چنان جهنمی به پا کرد که هستی دوده انسان را با گامی بلند به سوی کام اژدهای گرمایش زمین و نابودی کشاند. رشد شتابانِ در نوردیدن مرزها و ساخت دهکده جهانی، سستیها و نارساییهای دیگری نیز در پی داشت.
بر مبنای همین اندیشه نئولیبرالیستی بود که سرزمینهائی مانند شیخ نشینهای کناره جنوبی دریای پارس (خلیج فارس) ساخته شدند و شهرهایی برای ترابرد پول و کالا سر از شنزارها و کنارههای خشک دریا برآوردند که به راستی باید این پیروزی را به آفرینندگان آن دست مریزاد گفت. این گامی شگفت انگیز در تاریخ انسان است.
در درازای زمان، از پیدایش برتری جویی و بهرهکشی سرمایه داری، پیدایش و فروپاشی اتحاد جمهوریهای شورایی سوسیالیستی، فروپاشی استعمار کهن و پیدایش نئولیبرالیسم و اندیشه دهکده جهانی و همه این پدیدهها چرخهای به پیش رونده و زیر و زبرین دار را مینمایاند که امروز به ما یاری میدهد گرایشی نو را که با آمدن دونالد ترامپ در ایالتهای همپیمان آمریکا ( ایالات متحده آمریکا) خود را نشان میدهد ارزیابی کنیم.
در همآوردی بین سرمایهداران جهانی، برخی کشورها و شرکت های فراملی جا میمانند و گاه به نابودی کشانده میشوند تا از گسست اندام آنان،« شرکت – دولت»های نیرومندتر سر بر آورند. سرمایه داری آمریکا پس از جنگ جهانی دوم همواره در رده نخست کشورهای نیرومند جهان قرار میگرفت ولی در درون کشور، اقتصاد خرد و لایههای پایین جامعه در تنگنایی افزایش یابنده قرار گرفتند و به دنبال راه چاره ای میگشتند. دوندگان آمریکا در نوسازی صنعت و اقتصاد دم بریدند و جا ماندند.
هر چند با فروپاشی کشور شوراها زمانی چند سرزمینی که اکنون جمهوری فدراتیو روسیه نامیده میشود به چپاول سرمایهداران جهانی و مافیای درونی درآمده بود ولی سرانجام با پذیرش رهبری که بتواند راه نوینی یافته و از فروپاشی بیشتر سرزمین تزارها جلوگیری کند، جمهوری روسیه آرامش نسبی یافت و سپس با پیدا کردن راهی نوین با سمت گیری سرمایه داری، با یاری دولت و گاه فشار بر بخش خصوصی، اقتصاد سروسامان داده شد. لیبرالیسم جهانی با تقویت پیمان ناتو در برابر چنین گرایشی راستتر ایستاد تا در همآورد هزینهتراش ارتشی، سدی در برابر این اندیشه بنا کند.
آمریکا به تنهایی ۱۲ برابر روسیه توان اقتصادی دارد و روسیه نمیتواند با وی و همپیمانان اروپائی و آسیائیاش رویاروی شود. این شد که راهی دیگر برای پیشرفت کشورش در پیش گرفت.
از داستان پردازیهای تاریخ یکی هم این است که ناگهان در پسین انتخابات آمریکا، برآیند شمارش رایها به سود اندیشه ای شد که سالها پیش در روسیه عیار خورده و به بار نشسته بود. اگر پس از فروپاشی کشور شوراها یک بیماری خانمان برانداز واپس گرا به نام قومیت و نژاد و جنگهای سرزمینی خود را نشان داد که ناشی از سیاست اشتباه آمیز رهبران این جمهوریها و دریافت نادرست آنان از نژاد و قوم و زبان و ملیت و … بود، در آمریکا نیز به نقد کشیده شدن نئولیبرالیسم و گرایش به سوی افزایش نقش دولت، با بروز نژاد پرستی و دگرستیزی و بحران زایی و مانند اینها خود را نمایانده است.
هر چند در درازای زمان این پدیده نیز بایگانی خواهد شد و انسانگرایی و همگرایی گونه انسان، پیروز میدان خواهد بود ولی در بازه زمانی کوتاه، ردی تلخ از این منش بر جای خواهد ماند.
شیخ نشینهای کناره جنوبی دریای پارس (خلیج فارس) با روی کار آمدن دونالد ترامپ آینده ناروشنی خواهند داشت. گروه بزرگی از شهروندان آمریکا از جهانی شدن شتابان ناخرسندند. کشور آمریکا تلاش میکند سرمایهها را به سوی کشورش بازگرداند و با کم کردن بار هزینههای جهانی، رشدی درونی را بارور کند.
هرچند جدائی کشور جزیره ای انگلستان از خاک اروپا شوک آور بود، ولی به یاد آوریم که تاریخ اروپا، جدائی و همپیمانی پیاپی مردمان این قاره است. انگلستان جزیره ای دو باره به سوی همپیمانی با کشورهای خشکی اروپا باز خواهد گشت.
کشور ایران سرانجام با پای نهادن به راه اقتصاد جهانی به سوی صنعتی شدن و نگهداشت سرمایههای برآمده از نفت کشیده خواهد شد.
فرایند فروپاشی امپراتوری عثمانی از آرامشی سده ای بیرون آمده و با پاشائی نو، گام به سوی نهائی کردن سرنوشت امپراتوری مینهد. در ترکیه شکافهای امروز، پیدایش درههای فردا را مینمایانند. خودکامگی ترکیه را به سوی چندپاره شدن پیش میبرد.
در چنین شرایطی هر چند امروز از دستآوردهای هم پیوندان و خویشاوندان خود در آن سوی دریای پارس و عمان شادمانیم و به ساخت و سازها و شکوفایی اقتصادشان تهنیت میگوئیم ولی جا دارد برای پیآمد و پیشرفت دستآوردهای آنان در درازای زمان نگران باشیم. مگر این که راهی نو یافته شود.
۲۵-۲۸ بهمن ۱۳۹۵
دبی
آیرج کیپور
بدون دیدگاه