سفرِ زبان، از کام تا دندان، در دهانِ فرو بسته

گزارشی از پخش مجموعه «در حاشیه» کانال ۳ تلویزیون

*« و پرسیدند: طبیبی که بیمار بود، دیگران را معالجه چون کند؟ گفت: تو نخست خود را علاج کن، آن گاه دیگران را.» – تذکره الاولیاء عطار نیشابوری

 

* قسمت بیست و دوم سریال « در حاشیه» درخشان‌ترین قسمت‌ سریال است و طنزی هشداردهنده دارد. خوب است یک بار دیگر به‌‌‌دور از پس داوری به‌‌‌تماشای آن بنشینیم و بیندیشیم.

*از قسمت ۲۴ به‌‌‌بعد، موضوع پیرامون تعرفه جدید و واکنش جامعه پزشکی  به آن می‌چرخد. سریال با این پیام به‌‌‌پایان می‌رسد: کارکنان خوب جامعه پزشکی طرف‌دار تعرفه‌های جدیدند و خلاف‌کاران و بزه‌کاران مخالف آن!

* دکتر سهراب کاشف: « من یه پام تو مطبه، یه پام تو بیمارستان، یه پام سمینار یه پام تو دانشگاه. اصلن من چند تا پا دارم».

*حساب دار  بیمارستان که استاد سند سازی و تیغ زدن بیماران است، چهار تا دست دارد!

۱

نقد و بررسی لایه‌های اجتماعی به‌‌‌هر زبان و گونه‌ای باشد شهروندان را نسبت به‌زندگی و شرایطی که در آن به‌‌‌سر می‌برند هشیار می‌کند. هر چقدر روش‌های پیچیده و دقیق‌تر ‌ولی فهم‌پذیرتری به‌‌‌کار رود، رویه توقع شهروندان بالا‌تر ‌می‌رود و رشد هماهنگ جامعه هموار‌تر ‌می‌شود. زمانی که در باره یک قشر اجتماعی تحصیل کرده سرزمینی مانند ایران که از سرچشمه‌های دانش پزشکی است فیلمی‌ساخته می‌شود، انتظار این است که سطح هنری و کیفیت آن فرومایه نباشد. برای رسیدن به این هدف دست یافتنی، هنرمندان نباید احساس خطر کنند. انرژی، توانانی‌ و استعداد‌ انسانی، زمانی که زیر فشار قرار می‌گیرد، راه‌هائی را برای ابراز وجود و پایداری کاوشT پیدا می‌کند. بهر گونه هنرمندان و نویسندگان و شاعران بی‌آوا نمی‌مانند. این ویژگی روانی این انسان‌های برگزیده ژن انسانی است.

در باره پزشکان چه بخواهیم و چه نخواهیم هم فیلم ساخته خواهد شد و هم داستان نوشته و هم شعر سروده. بهتر است به‌‌‌جای به‌‌‌درون پوست خویش خزیدن و در‌هاله ای از تقدس‌مابی، خطا‌ها و نارسائی‌های درونی را پنهان کردن، خود پا پیش گذاشته و از همه شهروندان دعوت کنیم جامعه پزشکی را به‌‌‌نقد بکشند. خود نیز به نقد خویشتن پردازیم. چنین کاری مانند هوای پاک برای جامعه پزشکی ما که ایستائی و خودشیفتگی و افسادِ در کار تهدیدش می‌کند، ضروری است. 

۲

نگاهی به ‌‌‌۲۶ قسمت «مجموعه»

قسمت اول: یک بیمارستان. اتاق پزشک کشیک. گله دکتر صحرائی(سیامک انصاری)  پزشک کشیک از کمبود مریض، بیمار دزدی از همکاران دیگر، زیر میزی گرفتن دکتری که خواهر زاده رئیس بیمارستان است، تجاوز کارکنان پزشکی به حقوق دیگران، خام کردن دیگران برای فروش ماشین و کتاب توسط دکتر‌هومن صحرائی و خواهر پرستارش،

یک پزشک استاد دانشگاه به نام « استاد کی‌مرام»، دکتر هومن صحرائی را هنگام فروش کتاب‌هایش می‌بیند و وی را برای ریاست بیمارستان « حاشیه» انتخاب می‌کند. بیمارستانی در شمال شرق تهران.

قسمت دوم:  « سهراب کاشف» ( مهران مدیری) جراح پلاستیک،کلاه برداری که از یک بیمار ۱۵۲ میلیون تومان می‌گیرد و تکیه کلامش این است : « بادش بخوابه ‌‌‌خوب میشه» ماشینش خارجی است( پرادو شاسی‌بلند). و کارش به‌‌‌« دایره رسیدگی به‌‌‌تخلفات پزشکی» ( مرکزی که در ایران وجود ندارد ) کشیده شده است و خلاف قانون و روند قضائی ایران بدون حکم قوه قضائیه به‌‌‌راحتی به‌‌‌دست‌های این شهروند در همان جا دست بند زده می‌شود.

قسمت سوم:  شخصی به‌‌‌نام بهروز عشقی( مهران غفوریان) ، فریب کاری که ادعا می‌کند توانسته است در عرض ۵ سال تخصص «جراحی امحاء و احشاء » و PhD  کیسه صفرا را در  دانشگاه کولوکوکوی فیلیپین به‌‌‌پایان ببرد. بهروز عشقی با هلهله و شادی دوستان و همسایگان و طلب کاران به خانه باز می‌گردد.

در این بخش دو متخصص معرفی می‌شوند: دکتر رستگار متخصص کلیه از اسپانیا که به‌‌‌سبک ماتادورها(گاوبازها) لباس پوشیده است و با نخوت حرف می‌زند و رفتار می‌کند و باجناقش فیروز دل‌خوش متخصص جراحی قلب از سوربن فرانسه.که مانند باجناقش با نخوت حرف می‌زند ولی به‌‌‌سبک دوره رمانتیک و با اقتباس از سه تفنگ‌دار الکساندر دومای فرانسویT لباس پوشیده است. با این حال در هنگام صحبت با  بهروز عشقی مشخص می‌شود این دو متخصص دانش آموخته خارج از کشور حتی تفاوت بین پروانه مطب و شماره نظام پزشکی را نمی‌دانند.

قسمت چهارم:  در اتاقی که با تابلوی « معادل سازی مدارک پزشکی» مشخص شده مدرک تخصصی «جراحی امحاء و احشاء » و PhD کیسه صفرا از یک دانشگاه فیلیپین معادل سیکل دبیرستان ارزش‌یابی می‌شود.

در این قسمت دو باره با یک دهن کجی به‌‌‌قانون جاری کشور مواجه می‌شویم. شخصی که به‌‌‌پرونده تخلفات دکتر کاشف رسیدگی می‌کند به‌‌‌خود اجازه می‌دهد پروانه مطب دکتر کاشف را با تانی و رو به‌‌‌دوربین پاره کند و پس از آن ریز ریز کردن همین سند، توسط خود دکتر کاشف انجام می‌شود.

دکتر کاشف در صحنه ای خود را استاد دانشگاه معرفی می‌کند و می‌گوید: « من یه پام تو مطبه، یه پام تو بیمارستان، یه پام سمینار یه پام تو دانشگاه. اصلن من چند تا پا دارم».

قسمت پنجم و ششم و هفتم: زمین بیمارستان حاشیه گورستانی خانوادگی بوده که دکتر حاشیه بیمارستانی در آن می‌سازد و پس از فوتش اداره آن به آقای زهتاب ( جواد رضوی) می‌رسد. مردی طمع‌کار که با به تعطیلی کشاندن بیمارستان، محل آن را به‌‌‌سازندگان فیلم و صاف‌کار‌های خودرو و گوسفند چرانان اجاره می‌دهد. 

دکتر هومن صحرائی و دکتر کاشف و بهروز عشقی( فریب کاری که خود را متخصص جا زده است،) تصمیم می‌گیرند به‌‌‌علت نداشتن بودجه، آستین بالا زده و خود بیمارستان را راه اندازی کنند.

قسمت هشتم: دکتر هومن صحرائی که رئیس بیمارستان حاشیه شده است برای هم‌کاری به دوست هم‌کلاسی اش که وی را یک شخص باهوش و استعداد والا معرفی می‌کند زنگ می‌زند و معلوم می‌شود این پزشک ایرانی در خارج از کشور « کِرم » و « تقویتی … » می‌فروشد!.

قسمت نهم:  دکتر هومن صحرائی کار استخدام کارکنان بیمارستان را به‌‌‌دکتر کاشف می‌سپارد.  دکتر‌کاشف گروهی خلاف‌کار و انسان‌های ناکارآمد را برای کادر بیمارستان استخدام می‌کند. شاید بامزه‌ترین کسی که به‌‌‌جای یک دکتر داروساز انتخاب می‌شود شخصی است که با صداقت تمام همیشه خود را معرفی می‌کند: یک فروشنده بامیه و فلافل و گوش فیل که در ژاپن مرده شوری هم کرده است و حالا هم با این امید به‌‌‌بیمارستان آمده است که در شغل جدیدش با پزشکان برای مصرف بیش‌تر ‌داروهای خاصی زد و بند کند و پورسانت آنان را بدهد.

قسمت دهم: یکی دیگر از کلاه برداران که خود را فیزیوتراپیست معرفی کرده است می‌گوید مدرکش را از لندن گرفته است.

در این مجموعه همه کلاه برداران ادعا می‌کنند تحصیل کرده دانشگاه‌های خارج اند یا مدتی در خارج بوده‌اند.*

زهتاب( مالک بیمارستان) در نشستی با پرسنل بیمارستان می‌گوید: 

-« هرچی درس خوندید بریزید دور» و از یکی از کارکنان می‌پرسد:« اینجه وظیفه شما چیه؟»

-«خدمت به‌‌‌بیمار »

-« نه…رویه عوض شده…بروید دروهمسایه ۴ تا مریض پیدا کنید.»

( طنزی گزنده که جامعه پزشکی نمی‌تواند از کنارش بی تفاوت بگذرد.»


*پانوشت: سریال دید بد بینانه ای نسبت به دانش آموختگان خارج از کشور دارد. این دید را در نشست‌های دانشگاهی و سخنرانی برخی از مسئولان دولتی هم دیده ایم. پیش از انقلاب دانش آموزان زرنگ از لایه‌های گوناگون طبقه‌های اجتماعی از شهر‌های کوچک تا تهران می‌توانستند در شاخه‌های پزشکی ( پزشکی عمومی، دندان پزشکی، داروسازی) قبول شوند . اینان در هر حال با طبقه‌های مرفه جامعه هم‌ذات پنداری داشتند (اگر از استثنا‌ها بگذریم) و سعی می‌کردند با برخورداری از ثروت افزایش یابنده خود چه از نظر وسایل مادی ( ماشین خارجی ) و چه مکان جغرافیائی محل سکونت( محله‌های ثروت‌مند نشین شهر)  و مسافرت‌های به‌‌‌خارج خود را در طبقه بالاتر از متوسط تثبیت کنند.

بسیاری از فرزندان طبقه‌های ثروت‌مند که نتوانسته بودند در کنکور ایران قبول شوند راهی خارج از کشور می‌شدند و با پرداخت هزینه‌های بالا در رشته هائی مانند مهندسی و پزشکی وارد دانشگاه می‌شدند. پس از بازگشت به ایران اینان برای ابراز تشخص در تابلوی مطب خود نام کشور محل تحصیل ( نه دانشگاهی را که گذرانده اند ) می‌نوشتند. اگر چه می‌دانستند بعضی از این دانشگاه‌ها سطح کیفیت تحصیلی بسیار پائین تری نسبت به ایران دارند ولی نام کشوری پیش‌رفته در تابلوی مطب همیشه درآمد زائی می‌کرد و این کار از طرفی پزشکان ایرانی را حسرت به دل می‌کرد و از طرف دیگر کینه آنان را بر می‌انگیخت تا جائی که بسیاری از پزشکان ایرانی سعی می‌کردند دوره ای کوتاه در یکی از کشورهای نام دار مانند انگلستان و فرانسه و آلمان و سپس آمریکا بگذرانند و آنان نیز در تابلوی مطب خود نام این کشورها را بیاورند. ( متخصص از آلمان، متخصص از آمریکا و …) با این حال کینه نسبت به کسانی که پزشکی و دندان پزشکی پایه را در خارج از کشور گذرانده‌اند باقی مانده است در عین حالی که به متخصصان دانش آموخته خارج با افتخار نگریسته می‌شود.

پس از انقلاب، به‌‌‌سرعت هزینه‌های تحصیل بالا رفت. آمادگی برای کنکور و پرداخت هزینه شهریه دبیرستان‌ها گران قیمت شد و به‌‌‌ جز در مدرسه‌های ویژه استعدادهای بالا و داوطلبان برخوردار از سهمیه، رشته پزشکی و دندان‌پزشکی تیول طبقه متوسط و بالاتر شد. ضعف در سیستم آموزش پزشکی، گرایش به‌‌‌سمت بهره گیری مادی از حرفه پزشکی را افزایش داد. اگر تا پیش از انقلاب ساختمان سازی و سرمایه گذاری در رشته‌های سود آور، بخش کم رنگی از فعالیت حرفه پزشکی به‌‌‌ویژه دندان پزشکان بود، امروزه اینان در صدر این گونه فعالیت‌ها در مجموعه فعالیت اقتصادی جامعه قرار دارند. حتی انجمن‌های علمی ‌و صنفی به بهانه تعاونی‌های حرفه ای به کار دلالی و بساز و بفروشی روی آورده اند.

این روزها گرایش دیگری هم در بین پزشکان دیده می‌شود. تابلوهای زیادی در شهرها دیده می‌شود که در آن آمده‌است: عضو انجمن زیبائی آمریکا، عضو آکادمی‌بین المللی اروپا و … این نیز روشی است برای جذب مراجعه کننده بیش‌تر.

ویژگی دیگر دگرگونی در کار و فعالیت و فرهنگ پزشکی، گرایشی است که به‌‌‌موازات خط گذشته رشد کرده است که متاسفانه به‌‌‌شدت نادیده گرفته می‌شود و آن میل به‌‌‌انسان گرائی بیش‌تر ‌در بین گروهی از اعضای جامعه پزشکی است که مصداق آن را در بنیادهای نیکوکاری می‌توان دید. با بررسی من، تعداد این پزشکان ده‌ها برابر بیش‌تر ‌از پیش از انقلاب است ولی فعالان آن متاسفانه بسیار گم‌نام مانده اند.

( ادامه سخن را به جائی دیگر واگذاریم و به سریال در حاشیه بازگردیم)

 

قسمت یازدهم: بیمارستان دیگری را نشان می‌دهد که دربانش از صولت( محمدرضا هدایتی) که بیمار شده است «شیتیلی» نمی‌گیرد و پزشکش در پاسخ زهتاب که همراه بیمار به‌‌‌این بیمارستان آمده است می‌گوید : « پول اضافی نداریم بدیم‌ها…» دکتر در پاسخ می‌گوید:« کی حرف پولو زد. فردا خوب بشه مرخصتون می‌کنم( نقل به‌‌‌مضمون).

بلافاصله در ادامه، بیمارستان حاشیه را نشان می‌دهد که پرستار به‌‌‌پزشک این گونه خوش آمد می‌گوید: «روزتان پر مریض».


*پانوشت۱: تنها یک وکیل در این سریال وجود دارد که مشخص نیست به‌‌‌راستی وکیل است یا خیر ولی در کلاه بردار بودنش شکی نیست. از یک سو اجازه دارد به‌‌‌عنوان وکیل دکتر کاشف به‌‌‌دادگاه‌ها برود و از سوی دیگر در پاسخ به‌‌‌دکتر کاشف که پرسیده است : « مگه تو وکالت نخوندی ؟» پاسخی سیاست بازانه می‌دهد: « من وکالت نمی‌کنم. از روابطم استفاده می‌کنم.»

* پانوشت۲: طعنه به‌‌‌دموکراسی: وکیل پیشنهاد می‌کند در ازاء پورسانت، بیماران بیمارستان را تامین کند. این پیشنهاد در هیئت مدیره ۴ نفره به‌‌‌رای گذاشته می‌شود. رئیس بیمارستان که مسئولیت حقوقی انجام کار و پاسخ گوئی به‌‌‌درمان‌های بیماران را در برابر قانون به‌‌‌عهده دارد مخالف است. در نشست هیئت مدیره رای گیری می‌شود. بقیه شرکت کنندگان موافق کار وکیل هستند و رئیس بیمارستان رای آنان را می‌پذیرد. این تحریف مفهوم دموکراسی و رای گیری و به‌نوعی نفی مفهوم آن است.

 

قسمت دوازدهم:  شهروندی به نام شهرام عطریان را که برای رفتن به‌دست‌شوئی به‌‌‌بیمارستان آمده است   وادار به‌‌‌دادن آزمایش و رادیوگرافی و … می‌کنند و سرانجام به‌‌‌تخت عمل جراحی می‌کشانند.

در رادیوگرافی موردی پیدا نمی‌کنند، با این حال دو باره رای گیری می‌کنند و باز این اکثریت خلاف‌کارند که با تکیه بر دموکراسی حرفشان را به‌‌‌کرسی می‌نشانند.

قسمت سیزدهم: پخش سریال حدود نیم ساعت دیرتر شروع شد. در این مدت بینندگان فیلم « سه کله پوک» را دیدند.! در وایبرها بلافاصله این دیر شدن را به‌‌‌فشارهائی نسبت دادند که از سوی پزشکان برای توقف این سریال صورت گرفته است.


پانوشت: چرا باید پزشکان برای توقف این مجموعه اقدام کنند. ؟ در حاشیه ۸ پزشک معرفی می‌شود. یک پزشک کشیک که چندان با وجدان نیست، یک پزشک که زیر میزی می‌گیرد، ، رئیس یک بیمارستان که چهره ای ریا کارانه دارد، دو  پزشک متخصص کلیه و قلب دانش آموخته خارج از کشور،  یک متخصص جراحی پلاستیک خلاف کار،  و یک پزشک انسان دوست که نه تنها ویزیت نمی‌گیرد بل‌که پول داروی مستمندان را نیز پرداخت می‌کند. البته این « استاد» از چنان قدرتی برخوردار است که می‌تواند رئیس بیمارستان و سر پرستار انتخاب کند.

بقیه آدم‌هائی که در سریال خود را پزشک یا داروساز و … معرفی می‌کنند، کلاه بردارانی هستند که خود را پزشک جا زده اند. حالا چرا پزشکان را متهم به‌‌‌اعتراض و اعمال فشار برای توقف این مجموعه ضعیف و کم بار می‌کنند؟

اگر از دید روان شناسی فروش و تجارت به این پدیده نگاه کنیم ناگهان زاویه‌های دیگری هم می‌بینیم. جنجال و جوسازی و وامصیبتا گفتن برای بالا بردن رونق بازار.

 

قسمت چهاردهم و پانزدهم:  مطلب خاصی نداشت.

قسمت شانزدهم: بهروز عشقی که حالا دیگر دکتر بهروز عشقی نامیده می‌شود حلقه نامزدیش را هنگام عمل جراحی در شکم بیمار جا گذاشته است و رئیس بیمارستان در نشستی با پرسنل بیمارستان، فیلمی‌در باره اشتباهات پزشکی می‌بیند.( قصور پزشکی که در قانون جدید محکومیتی در حد زندان می‌تواند داشته باشد.)

در فیلم گفته می‌شود که در سال ۱۰۰۰ نفر جان خود را به‌‌‌خاطر اشتباه پزشکی از دست می‌دهند.

قسمت هفدهم:  به شخصیت وکیل ( شروین ) پرداخته می‌شود. کسی که به‌‌‌درستی و بر اساس حقوق انسان می‌گوید : « هر شهروند باید وکیل داشته باشد تا در حضور وکیلش صحبت کند» ولی به‌‌‌موکلش وفادار نیست و تهدید می‌کند از پرونده‌های پشت پرده آدم‌ها پرده برمی‌دارد.

دکتر کاشف به‌‌‌وکیلش شروین می‌گوید: « یعنی تو همه ما و بیمارستان را به‌‌‌یک حق الوکاله فروختی؟»

قسمت هجدهم:  بنا به‌‌‌پیشنها دکتر کی مرام ( تنها دکتر خوبه سریال)، در بیمارستان حاشیه ستاد مدیریت بحران تشکیل می‌شود.

آقای زهتاب مالک بیمارستان که خود را رئیس می‌داند فرصت را برای جذب بیمار غنیمت شمرده می‌گوید: « صندوق، قلب تپنده بیمارستان ما است»

دکتر کاشف ( جراح پلاستیک) از یکی از مراجعه کنندگان می‌پرسد دماغش را پهلوی چه کسی عمل کرده است. طرف می‌گوید : دکتر بیگی.» دکتر کاشف می‌گوید: دکتر بیگی تا ۶ ماه پیش جلوی در اتاق عمل با پارچ آب می‌ریخت دستم را بشورم…از مهره ۳ و ۴ ، مفصل برای دماغت برداشت…» و ادامه می‌دهد: من عادت ندارم پشت همکارام صحبت کنم.»

قسمت نوزدهم:  مطلب ویژه ای نداشت.

قسمت بیستم: عمل‌های غیر ضرور.  قرار می‌شود آپاندیس پدر خانم دکتر بهروز عشقی را در بیاورند و رئیس بیمارستان ( دکتر صحرائی) آپاندیسش را به‌‌‌وی اهدا کند.

قسمت ۲۱: مطلب ویژه ای نداشت.

قسمت ۲۲: قسمت بیست و دوم با طنزی هشداردهنده یکی از درخشان‌ترین قسمت‌های سریال است و جا دارد یک بار دیگر به‌‌‌دور از پس‌داوری به‌‌‌تماشای آن بنشینیم و بیندیشیم.

هاله سرپرستار بیمارستان و خواهر دکتر هومن صحرائی در باره فیلمی‌که از بی عرضگی برادرش ساخته و در شبکه مجازی گذاشته است می‌گوید: «هر فیلمی‌ساخته بشه مثل آب روان میمونه . بالاخره راه خودشو پیدا می‌کنه».

تصمیم می‌گیرند در بیمارستان حاشیه همایش تشکیل دهند و اسپانسر می‌گیرند. دکتر کاشف می‌گوید که می‌شود برای همایش بلیت چاپ کرد و پول درآورد. ۸درصد بابت ارزش افزوده و ۱۰ درصد هم بابت سرویس گرفت:

گوینده همایش در ابتدا شعر می‌خواند: « درخت دوستی بنشان که کام دل به‌‌‌بار آرد…» و از اسپانسر‌ها تشکر می‌کند.

در این همایش یکی از پدر و مادرش تعریف می‌کند و دیگری از فلان پزشک و آن چه نمی‌شنویم سخنی در باره پزشکی و علم پزشکی است. شرکت کنندگان در همایش برای همه یک ریز کف می‌زنند ولی زمانی که دکتر هومن صحرائی، عمل پیوند آپاندیس را که جماعت به‌‌‌افتخار وی کف زده اند یک کار زائد و فاقد ارزش علمی‌ می‌داند، جمع با ناباوری سکوت می‌کند. پس از لحظه ای سنگین و کشدار، یک نفر از ته سالن با تانی کف می‌زند. ابتدا چند نفر و بعد جمع آرام آرام کف می‌زنند و سرانجام ماشین وار زیر تاثیر جمع شروع به‌‌‌کف زدن پر حرارت می‌کنند.


پانوشت: ساخت این قسمت نشان می‌دهد که گروه سازنده سریال از دانش و توانائی کافی برای ساخت یک مجموعه خوب و با ارزش از جامعه پزشکی برخوردارند ولی عوامل جنبی مانند نوع قرارداد، بی اعتمادی به‌‌‌بازگشت سرمایه، جوسازی‌های پیرامونی و محاسبه‌ها و سفارش‌های دیگر بر کار آنان تاثیر منفی می‌گذارد.

 

قسمت ۲۳: از بخش پذیرش،  دکتر بهروز عشقی (کلاه برداری که خود را پزشک جا زده است) «پیج» می‌شود ولی وی نزد نامزدش به‌‌‌سفر اسپانیا و روغن ضد آفتاب زدگی فکر می‌کند. دکتر سهراب کاشف هم خود را به‌‌‌ناخوشی زده و در جواب رئیس بیمارستان می‌گوید: « من با این اعتبار بیام توی اورژانس بخیه بزنم؟… پنی‌سیلین بزنم …». خود رئیس بیمارستان هم در صحنه ای دیگر، همین فرهنگ را بروز می‌دهد.

قسمت ۲۴: حضور دکتر خوبه، استاد کی مرام  که « تعرفه‌های پزشکی» را همراه آورده است، دلهره به‌‌‌جان خلاف کاران می‌اندازد . دکتر سهراب کاشف از ترس تعرفه‌ها به‌‌‌فکر فرار به‌‌‌خارج از کشور می‌افتد و آقای زهتاب صاحب بیمارستان و صولت نگهبان بیمارستان تعرفه را به‌‌‌همه اعلام می‌کنند: « ویزیت ۱۶۵۰۰ تومان» و به‌‌‌شدت از تعرفه‌ها انتقاد می‌کنند.


پا نوشت: از این قسمت تا انتهای سریال موضوع پیرامون تعرفه‌ جدید پزشکی و اثر آن می‌چرخد. موافقان تعرفه‌ها آدم خوبه‌‌‌اند و مخالفان آن مشتی خلاف کار که از ترس تعرفه‌های جدید راه‌های فرار و گریز به‌‌‌خارج از کشور را جست‌و‌جو می‌کنند. 

 

قسمت ۲۵: ادامه قسمت ۲۴

قسمت ۲۶ (قسمت آخر):  سریال با تعرفه و واکنش خلاف کاران نسبت به‌‌‌آن به‌‌‌پایان می‌رسد.

آقای زهتاب صاحب بیمارستان به‌‌‌داروخانه چی( سمبوسه فروش سابق) می‌گوید: کم فروشی کن، تاریخ‌مصرف گذشته داری رد کن …با این تعرفه‌ها خرج هیچی در نمی‌یاد»

کارمند روپوش به‌‌‌تن خلاف‌کار به‌‌‌پرستار می‌گوید: از این سرم‌ها نزن، سرم « تعرفه ای » بزن. توی سومالی پر شده تحت لیسانس چین!. » . پرستار شمد‌های روی بیمار را عوض نمی‌کند و در پاسخ فرخ لقا حکمت ( مترون خوبه‌‌‌جدید) که می‌پرسد مگه ملافه‌ها رو نمی‌شورید می‌گوید: تعرفه‌ها پائین است صرف نمی‌کند. مترون می‌گوید من میرم گزارش می‌دهم.

پرستارها بیمار را با برانکار تا نیمه راه می‌برند و در پاسخ به‌‌‌اعتراض رئیس بیمارستان می‌گویند: آقای‌زهتاب ( صاحب بیمارستان) گفته اند تا حد تعرفه خدمات برسانید.  خلاف کاران در خانه ای به‌‌‌کار جراحی دست می‌زنند.

زمانی که یک بیمار می‌میرد، یکی از پرستاران می‌گویدکه کاری نمی‌توانند بکنند. تعرفه‌ها پائین است و وقتی می‌شنود یکی از همراهان می‌گوید بیمار پول‌دار است با خوش‌حالی می‌گوید: « زهتاب ، مریض آمده. بدون تعرفه. هلو. »  

*‌هاله ( سرپرستار ) به ‌‌‌زهتاب اعتراض می‌کند، زهتاب داد می‌زند. « سفیدپوشان» و بلافاصله دو زن با روپوش سفید می‌آیند و زهتاب برای بستن دهان سرپرستار می‌گوید: « یه آرام بخش به‌‌‌این تزریق کنید». آنان زیر بغل ‌هاله را می‌گیرند و کشان کشان می‌برند. بستن دهان‌هاله با آرام بخش توسط دو زن روپوش سفید، فیلم زیبای(«دیوانه ای که از قفس پرید»( پرواز بر فراز آشیانه فاخته) را بیاد می‌آورد و تیمارستانی که برای هشیاران ساخته بودند.

سریال با دست بند زدن به‌‌‌دست کارکنان خلاف کار بیمارستان پایان می‌پذیرد.

آقای مهران مدیری کارگردان مجموعه در پایان قسمت ۲۶ در سخنان کوتاهی گفت: «آمدم یک تشکر ویژه کنم از تک تک مردم عزیزم. ۳۰ قسمت اول تمام شد و …». به‌‌‌نظر می‌رسید با چنین روشی کارگردان سریال می‌خواهد بگوید زیر فشار جنبی مجبور به پایان بردن مجموعه شده است. هر چند می‌شد همین بخش را تا ۹۰ قسمت هم ادامه داد ولی از نظر ساخت، مجموعه خود خلاف آن چه که آقای‌مهران مدیری اشاره داشت، با پیامی‌در باره تعرفه پایان یافته بود .

۳

در روان‌شناسی اجتماعی، ‌‌‌یک روش برای دگرسازی ذهنیت بیننده بررسی شده است. اگر در ابتدای داستان یا فیلم گفته شود که این شخص تبهکار است و سپس در درازای زمان به همین شخص خلق و خوی دیگری داده شود، در انتهای کار ذهن متوجه صفتی خواهد شد که چندین و چندبار در صحنه‌های گوناگون تکرار شده است.

در ابتدای سریال، بهروز عشقی که مردم محل با سلام و هلهله به استقبالش می‌آیند، فریب‌کار معرفی می‌شود. در خلال سریال، کم‌کم بیننده با آن که می‌داند با یک کلاه بردار مواجه است به نام « دکتر عشقی» خو می‌گیرد و در صحنه پایانی وقتی می‌بیند دست بند به دست این فرد می‌زنند می‌گوید که « دکترعشقی» ( نه بهروز عشقی فریب‌کار) دستگیر شده است. 

در ۲۶ قسمت سریال، ۸ پزشک و دو پرستار معرفی می‌شوند و بقیه « پزشک نما!» اند و از همان ابتدا چه خود را پزشک معرفی کرده باشند و چه داروساز و پرستار همگی تقلبی اند. هرچند پیشاپیش به‌‌‌عنوان تبهکاری که در کار پزشکی دخالت کرده اند، محکوم شده باشند ولی داستان به‌‌‌گونه ای پزشکان واقعی و تقلبی را در هم می‌آمیزد که امکان تشخیص این دو لایه امکان پذیر نباشد و در عمل این گونه به‌‌‌نظر می‌رسد که همگی اینان پزشک و عضو جامعه پزشکی‌اند و بزه‌کار. این تنها نقص فیلم نامه نیست. دیدگاه ویژه بدبینانه ای است که در فیلم‌ها و داستان‌های خارجی هم گاهی دیده می‌شود. نمی‌توان با اعمال فشار و جمع آوری امضا گفت که چرا انسانی چنین می‌اندیشد. برخی می‌اندیشند اگر در فیلمی‌» قمر وزیر » هست، برای بد آموز نبودن فیلم، می‌بایست « شمس وزیر» هم نشان داده شود. اگر پزشک « بد مرام» داریم، می‌بایست پزشک« خوش مرام» هم داشته باشیم. به جای این گونه ساده نگری می‌توان کمی‌منظره پیش چشم را گسترده و تحمل پذیرش پدیده‌ها را بالاتر برد.

زمینه‌هائی را که سبب پیدایش این دیدگاه می‌شود می‌شود پیدا کرد و از میان برداشت. اینان با به طنز کشیدن نارسائی‌های جامعه پزشکی و پرداختن به شخصیت‌ منفی برخی از اعضای جامعه پزشکی، به سلامت زیستی درونی جامعه یاری می‌رسانند. گاه با نشان دادن لکه‌های کثیف روی روپوش، ضرورت شستن آن بهتر گفته می‌شود تا ساعت‌ها در باره سفیدی، سخنرانی کردن.  

۴

در سریال « در حاشیه» پزشکان تحصیل کرده دانشگاه ( نه کسانی که خود را پزشک نامیده اند) چگونه معرفی می‌شوند.؟

*دکتر هومن صحرائی که خود را فوق تخصص« دیاستولیز سلول‌های بینابینی خون ؟!!) می‌نامد. شخصی است که سره از ناسره باز نمی‌یابد، مدیر نالایقی که به راحتی به دیگران اعتماد می‌کند و سر انجام با دست‌بند از صحنه خارج می‌شود.

*پزشک بیمارستان که ناتوان از یافتن رگ دست بیمار است!

*خواهرزاده رئیس بیمارستان. پزشک بیمارستان. زیر میزی بگیر. در ادامه سریال دیگر این پزشک را نمی‌بینیم.

 

*دکتر سهراب کاشف، جراح پلاستیک. کسی که ادعا می‌کند:« من یه پام تو مطبه، یه پام تو بیمارستان، یه پام سمینار یه پام تو دانشگاه. اصلن من چند تا پا دارم». شهرت کافی و مهارت زیادی هم دارد ولی علم و تجربه‌‌‌اش را برای افزایش درآمد از راه فریب بیماران به کار برده است و به‌‌‌سبک فیلم‌های هندی ثروتش را زنش بالا ‌کشیده و درمانده به دریوزگی افتاده است. دکتر کاشف نه تنها اجازه می‌دهد یک کارمند دولت پروانه مطبش را خودسرانه پاره کند بل‌که در ادامه خود نیز مدرکش را ریز ریز می‌کند تا نشان دهد پروانه مطب پزشکان، کاغذ بی ارزشی بیش نیست. دکتر سهراب کاشف نیز در انتهای سریال با دست‌بند از صحنه خارج می‌شود.

*دکترفیروز دل‌خوش، تحصیل کرده سوربن پاریس فرانسه که با نخوت حرف می‌زند و مانند دوره رمانتیک فرانسه و به‌‌‌سبک فیلم سه تفنگ دار لباس پوشیده است. این پزشک در ادامه سریال نقشی ندارد.

 *دکتررستگار باجناق دکتردل‌خوش که متخصصص  جراحی قلب و تحصیل کرده اسپانیا است و به‌‌‌سبک ماتادورها ( گاوبازها) لباس پوشیده است و مانند باجناقش با نخوت رفتار می‌کند. وی نیز در ادامه سریال دیده نمی‌شود.

*دکتر کی‌مرام که آدم خوبه ‌‌‌سریال است، استاد دانشگاه است و NGO  دارد و « برای مناطق محروم یک کارهائی می‌کند». در مطبش « پرداخت ویزیت الزامی ‌نمی‌باشد» و حتی دکتر پول داروی انسان‌های کم‌توان را نیز پرداخت می‌کند و اداره بیمارستان « حاشیه» را به دکتر هومن صحرائی می‌سپارد.

کلیه کسان دیگری که با عنوان دکتر در بیمارستان کار می‌کنند همگی فریب کارند ولی در انتهای سریال وقتی دست بند به دستشان زده می‌شود دکتر نامیده می‌شوند مانند دکتر عشقی و …

۵

جنجالی که پیرامون سریال «درحاشیه» بلند شد واقعی نبود. بیش‌تر ‌هراس گروهی را نشان می‌داد که از نقد و بررسی عمل‌کرد خود می‌ترسند و متاسفانه موضع گیری آنان به‌‌‌گونه ای بازتاب یافت که انگار پزشکان ایران خواهان توقف این سریال اند و می‌ترسند پرده اسرار خلوتشان دریده شود. همین برداشت، راه را برای هجوم ناعادلانه به‌‌‌جامعه پزشکی باز کرد.

در پیامک‌ها و نوشته‌های وایبری گفته می‌شود که ۷۰۰۰ پزشک علیه این سریال امضاء داده اند. باور کردن این رقم دشوار است. پزشکان تهران حتی برای رای دادن به‌‌‌نمایندگانشان در سازمان نظام پزشکی به سادگی حاضر نمی‌شوند و آن وقت برای سریالی که هنوز ندیده بودند رای داده اند؟

یک نفر « دکتر خوبه» است. شاید در ابتدا چنین پزشکی بیش از اندازه خوب و ایدالیست به چشم بیاید ولی ما پزشکانی داریم که چنین رفتاری با بیماران خود داشته باشند. مردم نمونه‌های زیادی از این گونه پزشکان انسان‌گرا در حافظه دارند.

دو پزشک متخصص داریم که در رویای خود پرواز می‌کنند، نمونه‌هائی از این تیپ را به راستی در بین پزشکان می‌توان دید.

پزشکی هم داریم که برگزیده بالاسری‌ است برای مدیریت نظام سلامت. مدیری است ناکارآمد، با گرایش به سمت کلاه برداری. برای حفظ موقعیتش در برابر خلاف کاری‌ها سکوت می‌کند. این گونه گزینش یک مدیر را نیز می‌توان به‌‌‌نقد کشید.

 سه پزشک دیگر« دکتر بده» هستند و خلاف‌کار.

بقیه کسانی که دکتر معرفی می‌شوند خلاف کارانی هستند که خود را پزشک جا زده اند.

این گونه پزشک را در جامعه می‌توان دید و با انگشت نشان داد. خوب حالا جامعه پزشکی با کجای سریال مخالف بود که اعضایش برای متوقف کردن یا سانسور فیلم و علیه هنرمندان اعمال فشار اجتماعی کنند و تومار یاسا بیاویزند؟

از سمتی دیگر هم می‌شود به نقد موضوع پرداخت: آیا ما با یک جنجال پراکنی برای شهرت و پربیننده کردن سریالی ضعیف مواجه بودیم؟

در این نوشتار نمی‌خواهم ارزش هنری سریال را به‌‌‌نقد بکشم بل‌که تلاش کردم با پایش ۲۶ قسمت سریال و مرتب کردن صحنه‌ها و دیالوگ‌ها پی ببرم سازندگان و پخش کنندگان سریال چه می‌گویند.

پخش سریال هم‌زمان شد یا شده بود با کشمکش‌هائی بین وزارت بهداشت که تعرفه‌های بخش خصوصی را دیکته می‌کرد و پزشکانی که با آن موافقت نداشتند.  « زیر میزی » گرفتن تعدادی اندک از جمعیت ۲۰۰ هزار نفری پزشکان، در زمان ساخت سریال توجه شهروندان را به‌‌‌سوی نارسائی‌های درونی جامعه پزشکی جلب کرده بود. با اعلام تعرفه‌های گروه پزشکی به ویژه در بخش خصوصی، ناخشنودی در بین پزشکانی که آن را ناکافی و نامیزان می‌دانستند بالا گرفته بود. من ترجیح می‌دهم این را روندی اتفاقی بنامم. ولی تاثیر هم‌زمانی آن قانون‌مندانه هیجان برانگیز بود.

پدیده زیر میزی در ایران ریشه دار است و تا ریشه در آب است بازتولید این پدیده ناهنجار ادامه خواهد داشت ولی تعرفه‌ها یک دستور دولتی برای تعیین دست‌مزد پزشکان به‌‌‌ویژه جراحان بود و با واکنش‌های کم‌رنگ و اعتراض‌هائی در حد تلفن و پیامک‌ مواجه شد. رئیس کل سازمان نظام پزشکی، میزان افزایش این تعرفه‌ها را با در نظر گرفتن میزان تورم در کشور غیر واقعی خواند و نشان داد که درون جامعه پزشکی، تعرفه‌های جدید به آسانی پذیرفته نخواهد شد.

کدام پزشک می‌تواند زیر میزی بگیرد؟. بی شک برای گرفتن زیر میزی می‌بایست پزشک موقعیت ویژه ای داشته باشد. این شهرت یک پزشک و تعداد مراجعه کنندگان به‌‌‌وی نیست که موجب بروز پدیده زیر میزی می‌شود.

الف)پزشک زیرمیزی بگیر می‌بایست طرف قرارداد با بیمه باشد. پزشک زیر میزی بگیر با تعرفه‌های بیمه موافق نیست ولی قرارداد می‌بندد و مابه التفاوت دست‌مزدی را که طلب می‌کند و تعرفه ای که بیمه به وی پرداخت می‌کند از بیمارش می‌گیرد. آن هم اغلب توسط منشی و بدون دادن رسید. مشخص است که بیمار هنگام پرداخت چنین پولی می‌داند دارد « زیرمیزی» پرداخت می‌کند. یا خود اهل دریافت‌های غیرقانونی است و از جیب شهروندی دیگر این پرداخت را جبران می‌کند یا ناچار است و در اضطرار.

بیمه‌ها می‌توانند با نظر خواهی از اعضای خود به‌‌‌سرعت بفهمند کدام پزشک زیر میزی خواسته است. چرا این اتفاق نمی‌افتد؟  گاه منافع مشترکی است بین پزشک درمان‌گر و پزشک معتمد بیمه از یک سو و پزشک معتمد و کادر اداری واحد بیمه‌گر از طرف دیگر که منجر به تداوم بزه زیرمیزی می‌شود. تا زمانی که این انحصار نشکند، نه مردم، نه دولت، هیچ کدام نمی‌توانند با سخنرانی و تهدید گاه گاهی در مبارزه با زیر میزی سربلند باشند. مطبوعاتی که با آزادی بتوانند نقش وجدان جامعه را به عهده گرفته و با نقد و بررسی این پدیده و زمینه‌های بروز آن، راه را برای تصویب قانونی شفاف و تاثیر گذار باز کنند، لازم است.

۲)برای مبارزه با پدیده زیر میزی می‌بایست بر اساس قانون مشخصی عمل کرد. این قانون باید پویا و واقعی باشد. در ایران نه تنها در پدیده زیر میزی، بل‌که در سازمان‌های مردم نهاد هم قانون پویائی که بتوان به‌‌‌استناد به‌‌‌آن جلوی افساد در کار را گرفت نداریم. این روزها نبود یا نارسا بودن روش قانونی را می‌توان در سخنان بسیاری از دولت مردان و قانون گزاران شنید.

( ادامه این بحث را به زمانی دیگر وامی‌گذاریم و به‌‌‌سریال باز می‌گردیم)

سریال در چنین جوی از تلویزیون پخش شد. اگر در قسمت شانزدهم مجموعه دکتر سهراب کاشف متخصص جراحی پلاستیک در صحبت با ‌‌‌دکتر بهروز عشقی ( ولی رو به دوربین و خطاب به پزشکان بیننده) که حتی قدرت دفاع از خود را هم ندارد و خشونت را فراموش کرده است می‌گوید: « من غلام حلقه به گوش تو نیستم… من تصمیم می‌گیرم که چی‌کار کنیم…دیگه هم پا پیچ من نشو. مفهومه؟»  در سه قسمت‌پایانی سریال به‌‌‌تعرفه‌ها می‌پردازد و به‌مخالفانِ میزان تعرفه جدید تصویبی وزارت بهداشت هجوم برده می‌شود و آنان عده ای خلاف کار که قصد سرکیسه کردن بیماران را دارند معرفی می‌شوند.

۶

در زمان پخش این سریال ما شاهد چند گونه برخورد با ساخت و پخش این گونه بررسی و نقد قشرهای اجتماعی و به‌‌‌ویژه پزشکان و وکیلان بودیم:

 

1*در ادبیات ایران پزشکانی که گوهره انسانی کار پزشکی را نادیده می‌گرفتند سرزنش یا نفرین شده اند ولی پزشکی که درد مردم را درمان کند همواره ستایش شده است. ولی این روزها با جامعه پزشکی به‌‌‌عنوان قشر پولدار و به‌‌‌ناحق ثروت‌مند شده اجتماع برخورد می‌شود. در سال ۱۳۵۸ اندکی پس از انقلاب نشریه فکاهی فانوس نوشت:

« طبیب عاشق پول است و بی خبر – مریض  *  نگاه کن به چه حد است – بی مبالاتی ».

 لحن آرام و گله آمیز فانوس را می‌توان در این بیت احساس کرد ولی گاهی کار تعدادی از نقد نویسان به پرخاش‌گری و توهین و تکفیر حرفه پزشکی کشیده می‌شود. در فیس بوک یکی از طنز گویان عصبی آمده است: « به‌‌‌جای این که مهران مدیری رو خفه کنید برید خودتون رو درست کنید که ملت از دست پزشک و بیمارستان حال شون بهم می‌خوره »

در ساعت ۲۳:۰۰ روز ۳۱ فروردین در زیر نویس یکی از کانال‌های تلویزیونی آمده بود:« یک مقام وزارت کار ایران: یارانه برخی از افراد پردرآمد از جمله پزشکان، وکلا، صراف‌ها، صاحبان خودروهای لوکس، صاحبان شرکت‌های خصوصی و ایرانیان خارج از کشور از سال جاری قطع می‌شود»( در سریال «در حاشیه» دو شخصیت اصلی، یکی پزشک است و دیگری وکیل!).

در راستای ترویج اندیشه پول‌دار بودن پزشکان و وکیلان، همان شهروند طنز گوی بالا نوشت: «میانگین درآمد سالانه متخصصین در ایران حدود ۴۱۸۰۰۰ دلار است ( حدود یک میلیارد و چهارصد میلیون تومان (۱٫۴۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ تومان) و در آمد متخصصین آلمانی ۴۱۰۰۰ دلار (ده برابر کم‌تر ‌از همکار ایرانی اش!!). وی در باره میزان درآمد پزشکان عمومی و دندان‌پزشکان عمومی که بدنه اصلی جامعه پزشکی را تشکیل می دهند‌ سکوت معنا دار دارد و درآمد اقلیتی محدود را به کل جامعه پزشکی تعمیم می‌دهد.

روزنامه اطلاعات به نقل از خبرگزاری مهر در شماره ۲۶۱۲۵ ( یکشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۴) نوشت:«بررسی‌ها نشان می‌دهد در شرایطی که درآمد یک کارمند یا کارگر ایرانی یک پنجم درآمد همتای غربی‌اش هم نیست، پزشکان متخصص ایرانی چندین برابر همتایان خود در کشورهای غربی درآمد دارند…. درآمد یک ساعت کار در بخش خصوصی ایران برابر با ۲۰۰ (دویست) ساعت کار پزشکان فوق تخصص آلمان است.»

می‌شود حدس زد که به راستی درآمد بعضی از پزشکان متخصص نجومی‌است ولی اینان کسانی هستند که به مرکزهای آموزشی و بیمارستان‌های ویژه بخش‌های مرفه نشین شهر و قراردادهای بیمه ای تضمین شده دست‌رسی دارند و می‌توانند بیماران قشرهای نوکیسه و ثروت‌مند جامعه را جذب و دست‌مزدهای کلان مطالبه کنند. ولی جامعه پزشکی کشور نزدیک به ۲۵۰ هزار نفر عضو دارد و عادلانه نیست همه آنان را بر روی صندلی اتهام بنشانند.

 اگر انجمن‌های صنفی فعال بودند می‌توانستند با شناسائی به موقع این کج روی‌ها، بندی در راه گسترش آن بسازند ولی افسوس که انجمن‌های صنفی چندی که می‌شناسم توسط هیئت مدیره‌های آن سترون شده و آسیبی جدی به نقش آنان در برآوردن مطالبات حرفه ای پزشکان و شناسائی ناراستی‌ها در حرفه پزشکی رسیده است.

 ۲*سازمان‌های مردم نهاد ‌پزشکان سکوت کرده‌اند. انجمن‌های صنفی ‌پزشکان می‌توانند با یاری رسانی به‌‌‌هنرمندان مانند بررسی و دقیق کردن فیلم نامه‌ها و در اختیار داشتن مکان مناسب‌تر فیلم برداری و مانند این‌ها،  زمینه نقد و بررسی درستِ کار و فعالیت پزشکان را ایجاد کنند و در چنین زمان‌هائی بهترین و پخته ترین واکنش را نشان دهند. ولی این روزها شاهدیم فعالیت این انجمن‌ها به ویژه در دندان پزشکی توسط هیئت مدیره‌های آن‌ها متوقف شده و به ‌‌‌بی‌راهه کشانده شده اند.  بسیاری از انجمن‌های علمی‌دندان‌پزشکان نیز به‌‌‌راه سوداگری رفته اند و بزرگ‌ترین دغدغه آنان برگزاری کنگره و فروش غرفه‌های نمایشگاه در جنب کنگره ‌است. سکوت آنان نه از سر مصلحت اندیشی بل‌که از نداشتن انگیزه برای حضور در فرایند دفاع از منافع حرفه است. (من گزارش مفصلی از برگزاری کنگره علمی‌انجمن علمی‌دندان پزشکی ایران خدمتتان خواهم فرستاد و در آن جا موضوع را گسترده تر بررسی خواهم کرد.).  تنها این پرسش را این جا مطرح می‌کنم: آیا اگر هنرمندی در باره این گرایش نوین جامعه پزشکی و دندان پزشکی فیلم ساخت یا در داستان و نمایشنامه آن را به نقد کشید تا راه اصلاح آن باز شود، به جامعه پزشکی ایران خدمت کرده است یا نه؟

۳*هجوم به‌‌‌موقعیت اقتصادی پزشکان خاتمه نیافت و شان و جایگاه پزشکان نیز زیر ضرب قرار گرفت: در مجموعه نوشتارهائی که مطالعه کردم نوشته شهروند طنزگوی ما « تیپیک‌تر» بود. جا دارد نوشته اش کامل نقل شود:

«یعنی شرم آور است که یک گروه اجتماعی که قبلاً آدم‌های متفکر و باهوشی جزو آن بودند و حتی در میان آنان افراد خوش فکر هم پیدا می‌شد، به عنوان چماق سانسور باعث شدند یکی از بهترین سریال‌های کمدی اجتماعی‌ کشور یعنی « در حاشیه» مهران مدیری متوقف شود.
فعلاً اعلام شده که سریال مهران مدیری متوقف می‌شود و به دلیل فشار پزشکان و برخی وکلا تولید این اثر ادامه نخواهد یافت. چند دلیل برای توقف سریال در حاشیه وجود داشت.
دلیل اول این که این سریال نشان می‌داد که بخشی از پزشکان کشور آدم‌های بی سوادی هستند که فقط ظاهر خوبی دارند ولی بی فرهنگ اند، تعطیل کردن این سریال توسط پزشکان ثابت کرد که حرف مهران مدیری درست است. یعنی اگر هیچ دلیلی هم قبل از توقف این سریال برای بی سوادی پزشکان نبود، با اقدام آن‌ها در متوقف کردن در حاشیه دلیلش پیدا شد.

دلیل دوم این بود که سریال در حاشیه نشان می‌داد که جامعه و نظام پزشکی کشور یک مافیای فاسد است که از خلاف و فساد اعضایش حمایت می‌کند و در حمایت از اعضای خلافکارش همبستگی دارد، حرکت یک‌پارچه این مافیا علیه یک سریال کمدی اجتماعی نشان داد که واقعاً پزشکان توان بالایی برای خفه کردن صدای مخالفان شان دارند. .
دلیل سوم هم این بود که سریال مهران مدیری نشان می‌داد که نظام پزشکی کشور بدون هیچ دلیلی معتقد است پزشکان باید جزو پردرآمدترین اقشار کشور باشند. برای چی؟ چرا مهندسین، هنرمندان، مخترعین، مکتشفین، نوآوران و نخبگان که بسیاری از آن‌ها هم تحصیلات بیش‌تری از پزشکان دارند و هم زحمت بیش‌تری می‌کشند، نباید مثل اغلب کشورهای جهان از درآمد بهتری برخوردار باشند؟
چرا سرمایه گذاران کشور با این همه ریسک همیشه در خطر نابودی همه سرمایه‌هایشان هستند و پزشکان کشور در هر نظام سیاسی و هر نوع دولتی و هر نوع سیاستی همیشه پردرآمدترین گروه شغلی هستند؟ در کجای آمریکا و اروپا، آفریقا و آسیا چنین بهشت بی دلیلی برای یک پزشکان وجود دارد؟ و این فساد مالی و پزشکی برای پول تا چه حد مردم را در خطر ناامنی دائمی‌در شرایط بیماری قرار می‌دهد؟ »
قضاوت در باره چنین گفتار و روش برخوردی با جامعه پزشکی ایران را به شهروندان کشورم وا می‌گذارم.

۴*در رویاروئی با این شیوه برخورد با نارسائی‌های درونی جامعه پزشکی ایران، کسانی با همان ابزار (چوب تکفیر و ناسزا) به سراغ آنان رفتند و با تکیه بر اندیشه‌های فرویدی، این شهروندان را کسانی دانستند که عقده پزشک شدن داشته اند و حالا این گره‌های واخورده روانی است که سر باز کرده است و البته این تکفیر و برچسب چسبانی « فرویدی» شامل حال سازندگان سریال درحاشیه نیز ‌شد.

در نقد اجتماعی حتی در پاسخ گوئی به ناسزاگویان نباید فراموش کرد که هدف بیرون راندن حریف از میدان یا سست کردن پای ایستادگی اش نیست. روشن شدن ماجرا است که هدفی اخلاقی است. پزشکی بدون فلسفه و اخلاق به چه ماند؟

– چه سود از دهانی که دندان ندارد.-

۷

گروهی از پزشکان، حرفه پزشکی را « مقدس» دانسته و نقد و بررسی رفتار و کردار این قشر را بر نتافتند. در چند نوشته و نامه ای که در «وب سایت سازمان نظام پزشکی» آمده است می‌توان با این دیدگاه آشنا شد. همین دیدگاه در باره وکیلان نیز وجود دارد که می‌توان در « پایگاه اطلاع رسانی کانون وکلای دادگستری مرکز» ‌‌‌نمونه‌ای از آن را مطالعه کرد. (تنها یک وکیل در این سریال معرفی شد و آن هم شروین کلاه‌بردار. چنین روشی در برخورد با یک حرفه ستمی ‌است به وکیلان با وجدانی که امانت داری و اعتماد شهروندان به آنان، سرمایه زندگی آنان است. )

گروهی دیگر از پزشکان، با مقدس سازی مطلق پزشکان مخالف اند و تقدس را نه در روپوش سفید بل‌که در تعهد پزشک به‌‌‌وجدان اجتماعی و سوگندی که یاد کرده است دانستند و از نقد و بررسی جامعه پزشکی و آزادی اندیشه و بیان دفاع کردند. نمونه‌هائی از آن را می‌توان در « پایگاه دندان پزشکی ایردن» و « بانک اطلاعات دندان پزشکی ایران» دید.

۸

پزشکان گذشته ایران زمین همگی یا فیلسوف بودند یا به فلسفه کارپزشکی باورمند ولی در آموزش فعلی، فلسفه پزشکی حذف شده است و دانش‌جویان واحد‌هائی با عنوان اخلاق پزشکی می‌گذرانند که حتی معنای کلمه اش ناروشن است. دانش‌جوی پزشکی نگاه به‌‌‌دست استادش می‌کند و پس از پایان بردن دوره آموزشی، فرهنگ دانشگاه را به‌‌‌جامعه می‌برد. نباید تصور کرد کسی با موعظه از منافع مادی اش می‌گذرد. می‌بایست با منش وفادار به اتیکز پزشکی، دانش‌جویان و دستیاران را به فلسفه کار خود باورپذیر کرد. باید قانون داشت و راه‌های افساد در کار را شناسائی و راه‌کارهای مشخص برای پیش‌گیری از آن در پیش گرفت.

نقص پزشکی ایران که سرچشمه زایش فرهنگ سود بری از بیماران است را می‌توان نبود اسناد پزشکی(داکومنتیشن) دانست. تا زمانی که پزشک به‌‌‌طور کامل بیمار را معاینه نکند، آن چه را دیده و از بیمار شنیده ثبت و تشخیص نخستین پزشک و راه‌هائی که برای درمان بیمار در پیش می‌گیرد سند نشود(چه در بخش دولتی و چه خصوصی)، پزشکی ما در حد معاینه دو دقیقه ای و قرص‌های کیلوئی باقی می‌ماند.

مطلب زیادی از بازتاب این سریال و نظرهای گوناگونی بدون ویرایش یا با سمت و سوی معین، در تارنماها آمده بود که خلاصه کردن همه آن‌ها ممکن نیست. چند نمونه را در این جا می‌آورم.

یکی از شهروندان در باره پزشکی ایران نوشته است: «مشکل اینجااست که اکثر پزشکان گرامی‌ما برای مریض حتی یک دقیقه هم وقت نمی‌گذارد. هر مطب متخصصی که رفتم ۳۰ هزار پول گرفت و به‌‌‌محض این‌که پیش دکتر رفتم یکی دیگه هم به‌‌‌عنوان انتظار پشت سرم امد تو. یعنی برای دو دقیقه ۳۰ هزار گرفت!!»

شهروند دیگری هم نوشته است: «پزشکان هم جزو قشر زحمت‌کش کشور هستند و در بین آن‌ها تعداد انگشت شماری هستند که واقعاً خدماتشان ارزش درامدشان را داشته باشد، منتها یک مکانیک بد خودروی شما را خراب می‌کند ولی یک جراح بد جسم و روح شما تا ابد ناقص میکند پس باید به‌‌‌جای محدود کردن درامد پزشکان جریمه‌های سنگینی علیه اشتباهات و کم کاری آن‌ها وضع کرد.»                                                                                          شهروندی دیگر نوشته است: «با احترامی که برای پزشکان متعهد و باوجدان قائلم باید عرض کنم که متاسفانه درصد پزشکانی که به‌‌‌سوگند و تعهد خود پای‌بند باشند در ایران خیلی کمه. چه بسیار جراحان و متخصصینی که صرف و صرفاً برای پول عمل جراحی تجویز می‌کنند و تایید این موضوع هم این‌که وقتی یک متخصص تشخیص جراحی میده و بعد به‌‌‌متخصص دیگه میری حرف همکارشو تکذیب می‌کنه و ازت میخاد که پیش خودش جراحی کنی»

شهروندی با امضاء ناشناس نوشته بود:« ای‌کاش می‌شد مثل قبل دکتر از هند اورد »

۹

خودشیفتگی یا کتمان واقعیت؟:  در بسیاری از سخنرانی‌ها و نوشته‌های مسئولان و فعالان حرفه پزشکی به کسانی برمی‌خوریم که با خودشیفتگی و بزرگ بینی حرفه خود، در عمل راه را برای طنز نویسان باز می‌کنند. به این دو نقل قول از دو همکار پزشک و دندان پزشک توجه فرمائید:

مسئول یک سازمان بزرگ: «بدون شک نظام سلامت و جامعه پزشکی ایران یکی از موفق ترین نظام‌های سلامت در منطقه و حتی جهان است.»
مسئولی دیگر: « بدون شک همه شما اذعان دارید که توان‌مندی‌های علمی ‌و عملی اساتید و دندان‌پزشکان‌ایرانی فراتر از منطقه و در سطح جهانی است. کنگره علمی‌انجمن دندان‌پزشکی کشور ما یکی از بزرگ‌ترین برنامه‌های دندان‌پزشکی منطقه و بل‌که جهان است.»

در نوشته‌های زیادی به قضاوتی همانند این در باره پزشکان ایرانی برمی‌خوریم که بازتاب نوع برخورد برخی از پزشکان با حرفه پزشکی است:  « به‌‌‌نظرم پزشکا دچار یک نارسیس جمعی هستند و خود را تافته ی جدا بافته می‌بینند.»

البته همه این گونه سخن نمی‌گویند و بسیاری از پزشکان با غلو کردن و منم زدن بی محتوا، بر‌‌نارسائی‌ها پرده نمی‌کشند.

رئیس دانشگاه مازندران به درستی اذعان می‌کند:« هنوز با استانداردهای جهانی فاصله زیادی داریم.» چنین اندیشه ای راه را با واقع بینی برای پیشرفت باز نگه‌می‌دارد.

تارنماهای زیادی را برای دست‌یابی به دیدگاه خوانندگان یا آن چه مدیران تارنماها منتشر کرده اند جست و جو کردم و برخی از آن‌ها را بدون اظهار نظر در این نوشتار آورده ام. باید شنید و شنید و اندکی گفت. چرا که، اگر گوش بسته بماند، گفته‌ هم به‌ناگفته می‌ماند.

۱۰

نارسائی‌ها و بالاتر از آن کژ روی‌های غیر اخلاقی در میان سازمان‌های مردم نهاد دندان‌پزشکان ایران راه یافته است. من نمونه‌هائی از آن را پیش از این برای همکاران علاقه‌مند گزارش کرده ام و بیش از آن در یادداشت‌هایم دارم.

چندی پیش گروهی کوچک اراده گرایانه ابتدا مجمعی را که بازرس قانونی انجمن علمی‌دندان‌پزشکی ایران برای مشورت و سودبری از خرد جمعی برگزار کرده بود به هم ریخت و پس از آن ، هیئت مدیره انجمن علمی‌دندان‌پزشکی ایران در مجمعی غیر اساس نامه ای ( غیر قانونی) بازرس انجمن را که خواهان حساب‌رسی و شفاف کردن فعالیت مالی به ویژه تجاری در انجمن علمی غیر انتفاعی شده بود، به کمک تعدادی کم شمار عزل کرد. ( گزارش آن را پیش از این منتشر کرده ام)

آیا اگر فردا نویسنده ای داستان یا نمایش‌نامه ای از این مجمع نوشت یا کارگردانی فیلمی‌ساخت، باید علیه وی « وامصیبتا» راه انداخت و با جمع آوری امضاء، گروه‌های فشار تشکیل داد؟ یا این که باید چشم را در برابر واقعیت نبست و راه‌های بروز آسیب به  پیکره جامعه را جست و جو کرد و به درمان خلل و پیش گیری از بروز آن پرداخت؟

جامعه پزشکی بیش از دیگر قشرهای اجتماعی می‌بایست نسبت به « بیماری» خود حساس باشد. خود شیفتگی و منم زدن‌های بی محتوا ما را به جائی نمی‌رساند. نه روز پشت در می‌ماند و نه شب. امروز باید مسئولانه به راه پیش رو اندیشید و عمل کرد. از هنرمندان و قلم به‌دستان بخواهیم نارسائی‌های جامعه پزشکی را به نقد بکشند. اگر شوخ از تن باز نشود، خستگی بر جان می‌نشیند.   

آیرج  کی‌پور

۱۸ اردی‌بهشت ۱۳۹۴

بدون دیدگاه

دیدگاه شما (لطفاً از Internet Explorer استفاده نکنید):

(اطلاعات شما نزد سایت محفوظ خواهد ماند)





*